سیاوش نامه

شعر

 

یک پند عارفانه بشنو از این زمانه 

 خواهی اگر رهایی بگسل تو از خزانه

 

 

نیکی کن و مرنجان همچون پلید خویان 

کز قلب روسیاهان آتش کشد زبانه

 

 

سختی و جبر ایام آسان شود تحمل 

با ذکر یکشف السوء با یاد حق شبانه

 

 

بنگر به روی فرزند آیات ایزدی بین  

باشد همین نشانه اعجاز بی کرانه

 

 

این گوهر جوانی زیبا بود ولیکن 

 زیبائی درون را دریاب بی بهانه

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۱۳:۰۰
سیاوش اکراد

 

باز هم آمد به میان از نهان 

 ماه نشان صف شکنان خوش زبان

 

 

باز درآمد به چمن لاله  وار 

 رقص کنان نقش کشان دف زنان

 

 

چشم  بشد جمله تن  عاشقان  

محو   تماشای  کمان ابروان

 

 

ماه درآمد به شب عاشقان

روح بیامد به تن مردگان

 

 

نیست چنین روی خوش و مهربان 

در  همه  آفاق و همه کهکشان

 

 

شکر به درگاه  الهی  برم 

 زین همه الطاف روان بیکران

 

گفت سیاوش به رهش سر بباز 

 تا  که شوی محرم سر نهان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۱۲:۵۴
سیاوش اکراد

 

دوش به من گفت گلی مهربان  

 عطر خوشم را   نپسندد   خزان

 

 

گفتمش ای مظهر عطر و جمال 

گر نپسندید خزان، خود  بدان

 

 

جای تعجب نبود زین کلام 

 چون نکند فهم ، ختن  هر شبان

 

 

گل همه سان مهر و محبت بود 

حال شنو پند گهر زین جوان

 

 

گر همه گویند به تو،  نا ثواب

   ور شنوی زهر ، از این و از آن

 

 

غم مخور از جور و فکن بی امان 

  عطر خوشت را همه سو در جهان

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۱۲:۴۷
سیاوش اکراد

گل من خار نشو بی دل وجان خواهی شد

تهی از مهر و وفا ناله کنان خواهی شد

 

تکیه بر باد نکن نقش بر این آب نزن

خانه ویرانه مکن آب روان خواهی شد

 

 یار و غمخوار بدی همره عیار بدی

مهر اگر رفت ز دل یار بدان خواهی شد

 

 دیده از خشم بشوی و ره میخانه بپوی

کینه از سینه رود مأمن جان خواهی شد

 

 یاد ایام چه شد خاطره ی یار چه شد

یاد دیروز کنی عاشق آن خواهی شد

 

نفس باد صبا مشک فشان خواهدشد

گر به بیراهه روی باد خزان خواهی شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۸:۱۶
سیاوش اکراد

دیریست که بر مسند قلبم بنشستی

 شیدا بنمودی دل و آسوده برستی

 

فرهاد شدم در ره تو جان بفشاندم

شیرین، زچه رو بهر دلم تیشه بدستی

 

بر عشق و جوانی بنمودی تو تظاهر

تا دیدی یکی جلوه ی بیگانه، گذشتی

 

در فکر بدم دوش ز بیداد زمانه

کشتی دل و اکنون به غمش چله نشستی

 

دریاب به هنگامه ی شادی غم خویشان

 بی یار بمانی اگر این رشته گسستی

 

برعهد وفادار بمان ای صنما چون

دنیا نکند رحم به تو، گر بشکستی

 

گفتم به تو اسرار وفاداری و مستی

 بشنیدی و زان دُرّ گران، طرف نبستی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۸:۱۳
سیاوش اکراد


گر دل من مشک خون چشم تو تیر بلاست

سنگ چو شیشه شکست، هیچ نگو بی وفاست

 

بر سر مجنون مبر مرهم دارالشفاء

درد جنونش بدان غمزه ی لیلی شفاست

 

هجر تو و درد من قصه ی بی منتهاست

در طلب عشق اگر راه نپویی خطاست

 

یار برفت از دیار هیچ بدانی چرا

غره شدن بر خودت آفت این ماجراست

 

یار به بر می به کف، قدر ندانستمی

یار بشد می بریخت، مستی دیشب کجاست

 

جامه درم خون خورم حال زهجران دوست

چاره کن این اشتباه جامه دریدن خطاست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۶:۵۵
سیاوش اکراد