مژگان دوست
جمعه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۹، ۱۱:۲۷ ق.ظ
دیده به در خشک شد در طلب روی دوست
نیست مرا بهتر از خاک در کوی دوست
پرتو خورشید و ماه جلوه کند بر جهان
جلوه ندارد ولی بیشتر از موی دوست
گر چه نبینم رخش از سرشب تا سحر
هردم از این راه دور می رسدم بوی دوست
عشق مرا کور کرد چاره ندارد دلم
هر طرفی میروم می کشدم سوی دوست
از گله و از عتاب طاقت دل تاب شد
غم ز دل و جان زدود غمزه ی دلجوی دوست
دل نسپردم به کس خیره نماندم به کس
چشم سیاوش ندید جز خم ابروی دوست
مسخ بشد قلبم از جادوی مژگان دوست
نیست کسی همچو من در پی جادوی دوست
- ۹۹/۱۲/۱۵