سیاوش نامه

شعر

دریای خیال

جمعه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۹، ۱۱:۵۶ ق.ظ

 

شبی تا صبح من با تو براهی

به دریای خیالت مثل ماهی

 

دل من را سوی خود می کشیدی

ولی من می کشیدم هر دم آهی

 

اگر از غمزه ات امشب نمیرم

بجویم صبح فردا جان پناهی

 

چوکوهی بودم و لرزان بشد دل

به طوفان نگاهت همچو کاهی

 

اگر روی خوشت امشب نبینم

بی افتم تا سحر اندر تباهی

 

کنون کز جور این دنیا ملولم

بکن خوشحال دل را با نگاهی

 

زبخل مردمان بی محبت

بیا پنهان شویم اندر سیاهی

 

شدم در بند عشق و دل سپردم

سیاوش را نباشد این گناهی

 

 

  • سیاوش اکراد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی