قافیه لنگ می زند بر سر عشق لنگ تو
شیشه ی عمر من شکست از دل سخت و سنگ تو
قلب مرا شکسته ای ، روح زتن گسسته ای
هیچ نظرنمی کندچشم بخیل وتنگ تو
از نظرم شدی نهان ، گشت چو عشق من عیان
آه ز سر نمی رود ، خنده ی شوخ و شنگ تو
یکدل و یکزبان بُدم از دگران نهان بُدم
قوس و قزح خیره کند، چهره ی هفت رنگ تو
معرفت ار بوَد طلا ، پست شود به نزد تو
منفعت ار به کوه قاف هست ولی به چنگ تو
گرچه نکرده ای وفا عهد شکسته ای ، ولی
از گنهت گذر کنم، نیست خیال جنگ تو