سیاوش نامه

شعر

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

من از این جور تو ای چرخِ فلک بیزارم

این چه رسمیست که گل میبری از گلزارم

 

تا ببینی گلی اندر بر و می در کف ماست

آنچنان جهد کنی تا ببری دلدارم

 

ای که یارم ز سر بخل ربودی، خوش باش

صبر کن تا به قیامت که رسد دیدارم

 

ابر و بادو مه و خورشید و فلک در کارند

تا به میدان رود و کشته شود سردارم

 

من بدان خون سیاوش نگرم یا گل سرخ

ز غمش من همه شب تا به سحر بیدارم

 

لب تشنه، تن عریان، سر بی خود و سلاح

آمدم من به مصافت، تو ببین بی یارم

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۴۱
سیاوش اکراد